غوغاي عشق بازي
لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُون [آل عمران : ۱۶۹].
تا وقتی با واقعه ای بطور مسقیم درگیر نشده ایم سخت است فهمیدن و درک بزرگی اش! در این چند سال کم نبوده اند آدم های مختلفی که در حوادث گوناگون به شهادت رسیده اند، یادماندشان به مقدار یادماندن رسانه ها بوده است. ولی اینبار مثل همیشه نبود…
بزرگی بعضی حرف ها را آدم وقتی می فهمد که حادثه ای شبیه به آن-حتی با فاصله ای خیلی دور-برای خودش اتفاق بیفتد. خیلی روضه ها را ما شنیده ایم و خوانده ایم و برایشان گریه کرده ایم و فریاد کشیده ایم ولی وقتی خودمان چیزی را هرچند خیلی خیلی کوچکتر را درک می کنیم غیرقابل تصوری و بزرگی واقعی برخی مصیبت ها را تا مقدار کمی حس می کنیم. ما رایت الا جمیلا گفتن حضرت زینب، حال قاسم و عبدالله، حال حضرت سجاد ع و خیلی چیزهای دیگر.
دایی من «شهید» شد. یکی از شهدای انفجار پایگاه ملارد سپاه بود. از کودکی قبل از آنکه ازدواج کند با هم بودیم، بعد از ازدواج هم چند سالی در یک خانه زندگی می کردیم. وقتی کوچک بودم با هم مسجد شهدا می رفتیم، مرا روی شانه اش می گذاشت تا عزاداری را تماشا کنم. با او بود که با خیلی چیزها آشنا شدم. خلاصه محبتش را در تمامی دوران زندگی ام از دور و نزدیک چشیده ام. همین آخری ها ذوق کردن هایش از اینکه ازدواج کردم و کارهایی که در مراسم عقد من کرد که تا آنوقت ندیده بودم. با همه مشغله اش آمده بود و از مراسم ما فیلم برداری می کرد و چقدر سعی می کرد که درست برگزار شود. من تنها نبودم همه دوستان و آشنایان دغدغه او و پیگری او را برای حل مشکل شان را دیده بودند. محبت و دوست داشتنم را جمع کنید با شهادت، آن هم با بدنی بی سر، با بدن سوخته و تکه پاره، حق می دهد جزع و فزع کردن را. بگذریم که ان شاءالله در نزد خداوندو اباعبدالله متنعمند، اینها برای دوری ماست از آنها! عیبی هم ندارد این ناراحتی ها و اشک ریختن ها! هنوز هم نبودنش باورم نمی شود!
من اینها را حادثه و اتفاق نمی بینم، قضا و قدر الهی هم قطعه های منفصل هم نیست! یک مجموعه کاملاً مرتبط و پیچیده است که خیلی نمی شود تحلیلش کرد. این شهادت برای من خیلی حرف ها داشت و مرا به خیلی چیزها نزدیک کرد که چندان جای گفتنش نیست! کمترینش این است که جای پایی در مزار و قطعه شهدا بازکرد!
با صبا در چمن لاله سحر میگفتم
که شهیدان کهاند این همه خونین کفنان
گفت حافظ من و تو محرم این راز نهایم
از می لعل حکایت کن و شیرین دهنان
برگرفته از http://ba.razedel.ir/archives/631#comments